سیرم ز عمر خود
عکس عاشقانه ، تک بیتی ، دو بیتی ، جمله های ناب عاشقانه
عکس عاشقانه ، تک بیتی ، دو بیتی ، جمله های ناب عاشقانه

 

 

 

مهیار رحیمی

 

هر جا که افتادم ز پا، ناگه تو را کردم صدا

 

غافل که آندم هم مرا، نوعی هدایت کرده ای




مهیار رحیمی

 

 

چشم عیب از مردمان بردار و، عیب خود نگر

 

هر که عیب خویش بیند، از همه بیناترست



مهیار رحیمی

 

 

 

اگر گفتم که دارد یار من آیین دلجویی

 

معاذ الله غلط کردم، خطا کردم، ندانستم



مهیار رحیمی

 

 

 

با ضعیفان هر که گرمی کرد، عالمگیر شد

 

ذره پرور باش تا خورشید تابانت کنند



مهیار رحیمی



تمام عمر، ستم کرد و من همان عاشق 


به یک نگه که در آغاز دلربایی کرد



مهیار رحیمی



چندان می اش دهید که بیهوشی آورد  


شاید که یاد من به فراموشی آورد



 

مهیار رحیمی



من تنگدل ز کنج قفس نیستم، ولی

 

یک ناله در میان گلزارم آرزوست



 

مهیار رحیمی



سینه ما هیچ گه، بی ناوکِ جُوری نبود

 

این مصیبت خانه کم دیدم که مهمانی نداشت



 

مهیار رحیمی



صفایی بود دیشب با خیالت خلوت ما را

 

ولی من باز پنهانی تو را هم آرزو کردم



 

مهیار رحیمی



سیرم ز عمر خود، نفسی از برم برو

 

شاید که رفتنت سبب مردنم شود



 

مهیار رحیمی



دست اگر کوتاه باشد، آرزویی می کنیم

 

زلف مشگین تو را از دورف بویی می کنیم



 

مهیار رحیمی



صفا غریب و محبت غریب و عشق غریب

 

شکسته ناله مرغان این دیار، چرا



 

مهیار رحیمی



طی این مرحله بی راهبری ممکن نیست

 

قطره بی ابر ندانست، که دریایی هست



 

مهیار رحیمی



غمش را غیر دل سرمنزلی نیست

 

ولی آنهم نصیب هر دلی نیست



 

مهیار رحیمی



«کلیم» بوسه چه خواهی، به این تهی دستی؟

 

از آن حریف که دشنام رایگان ندهد



 

مهیار رحیمی



ماه من مَنما رخ خود مردم آسوده را

 

شمع روشن دشنه باشد چشم خواب آلوده را



 

مهیار رحیمی



خموشی و گوشه نشینی، مگر نگاه توام؟

 

لطیف و زودگریزی، مگر خیال منی؟



 

مهیار رحیمی



کمتر از ذره نیی، عشق بورز

 

تا به خلوتگه خورشید رسی، چرخ زنان



 

مهیار رحیمی



ما چو پیمان با کسی بستیم، دیگر نشکنیم

 

گر همه زهر است چون خوردیم ساغر نشکنیم



 

مهیار رحیمی



منه تو پای خود از حد خویشتن بیرون

 

به آنچه کرده خدایت عطا، رضا میباش



 

مهیار رحیمی



نه شکوفه و نه برگی، نه ثمر نه سایه دارم

 

متحیرم که دهقان، به چه کار کشت ما را؟



 

مهیار رحیمی



یاد لبخند تو هر دَم بَرد از هوش مرا

 

جای تو، یاد تو تا چند هم آغوش مرا




 

مهیار رحیمی




نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:




تاریخ: برچسب:,
ارسال توسط مهیار

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت: